پارسا کوچولو...پارسا کوچولو...، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

فرشته ی زمینی *پارسا*

دلم تنگته!!!

سلام فرشته کوچولو الان دقیقا 6 روز ندیدمت و هر لحظه بیشتر احساس دلتنگی میکنم دوست دارم زودتر ببینمت پارسای عزیزم دیروز باهات حرف زدم مامانی میگفت با تعجب نگاه میکنی و دنبال صدام میگردی و میخندی به امید دیدار پارسا جونم عمه می نای دلتنگ تو!!!! ...
25 بهمن 1390

چهارماهه شدنت مبارک!!!

  سلام پارسای مهربونم!!!! امیدوارم عمه می نا رو ببخشی که کم سر میزنه به وب لاگت عزیزترینم !!! روز به روز شاهد بزرگ شدنتم عاشق خنده هات شدم با خنده هات بهم انرژی میدی وقتی بیدار میشی و میخندی میمیرم واست وقتی میخوای بری دلم میگیره دلم میخواد قبل رفتن بغلت کنم و سیر نگات کنم وقتی میدونم قراره چند روزی نبینمت دلم بدجور میگیره مهربونم امشب دلم خیلی برات تنگ شده با اینکه 4 ساعت نمیشه که ندیدمت امشب از صمیم قلبم برات بهترین هارو آرزو دارم یه زندگی سراسر آرامش!!! یه زندگی پر از لحظه های خوب یه زندگی به دور از گریه جز اینکه گریه ات از روی شادی باشه ...
18 بهمن 1390

عزیز دلم پارسا

سلام پارسای مهربونم!!!!! عزیز دلم عمه رو ببخش که دیر به دیر به وب لاگت سر میزنه!!!! آخه امتحانام شروع شده و زیاد نمیتونم بیام... کوچولوووووووووووی من بذار واست از خودت بگم ... با اون زبون شیرینت حرف میزنی...ذوق میکنی و میخندی!!!!!کاش میفهمیدم چی میگی!!! نمیدونی چقدر حس خوبی دارم وقتی میای و میبنمت با یه نگاه _ آشنا نگاهم میکنی و لبخند میزنی!!! دوست دارم لحظه هایی که اینجایی طولانی تر بشند چون از دیدنت سیر نمیشم فرشته ی مهربوووووووووووونم   یه عالمه دوستت دارم راستی این عکس رو 16 دی ازت گرفتم الان با تاخیر دارم میذارم.... ...
26 دی 1390

اولین مسافرت!!!!

سلام شیر کوچولوووووووووووووووی عمه می نا دورت بگردم دلتنگتم فراووووووووون امروز به اولین مسافرات زندگیت رفتی مهربونم.... با مامان و بابا و مامان جون و بابا جون رفتی خونه ی خاله مژگان...فکر کنم الان دیگه رسیده باشی.. میدونم خاله مژگان از دیدنت خیلی خیلی خوشحال میشه دلم برات تنگ میشه یه عالمه بوووووووووووس واسه پارسای مهربونم   ...
2 دی 1390

دلم گرفته...

سلام بهونه ی قشنگم... ده روزه شدنت مبارک... ده روزه شدی و من ندیدمت فرشته ی من... تمام این جملات رو با اشک برات مینویسم از دانشگاه تا خونه فقط گریه کردم ... گاهی وفتا زیاد خوب بودن و زیاد در دسترس بودن هم خوب نیست... زیاد که باشی زیادی میشوی...تمام درد من توی این جمله است... بیشتر از همیشه دوستت دارم عمه می نا با یه دنیا اشک به خاطر دوری از تو... ...
27 مهر 1390

اولین عکس پارسا

  سلام فرشته ی من !!!این اولین عکس توئه عزیزم ...امروز عصر که اومدم دیدن تو و مامانی اینو ازت گرفتم گل قشنگم خواب بودی وقتی اینو گرفتم ازت   دوستت دارم فرشته ی قشنگم   عمه می نا ...
18 مهر 1390

پارسای عزیزم زمینی شدنت مبارک...

سلام فرشته ی من ... امروز صبح ساعت 10:28 دقیقه بود که برای اولین بار میدیدمت نمیدونی چه حس قشنگی داشتم عمه جونم قربون اون چشمات بشم که فقط یه لحظه بازشون کردی و باباتو دیدی و بستشون.. عمه نداشتن ازت عکس بگیرم قول میدم زودی عکستو بذارم تو وب لاگت ... واییییییییی عمه شیر خوردنتو بگو... آروم آروم میخوردی زود خسته می شدی استراحت میکردی دوباره میخوردی... فرشته ی من ایشالا مامانتم زود خوب میشه و هردو میاید خونه و لحظه های پر از شادی و آرامش رو کنار هم خواهید داشت...   گل من... آرزو میکنم تمام لحظات زندگیت پر از آرامش و شادی و لبخند باشه آرزو میکنم اگر چشمات تر شد از خوشحالی زیاد باش...
18 مهر 1390

لحظه هارو میشمارم...

بازم سلام فرشته ی قشنگم... روز موعود رسید... 44 دقیقه از روز تولدت میگذره...یعنی اینکه وارد 18 مهر شدیم...حس قشنگی دارم ..همراه با دلهره و نگرانی...پارسا جونم خیلی ناراحتم ...آخه یادم رفت آخرین بوسه ات وقتی که تو دل مامانی هستی رو بهت هدیه کنم عمه ..آخه مامانی همش گریه میکرد منم حالم گرفته شد و یادم رفت...اما فردا اولین بوسه رو به دست های قشنگت میزنم آخه کی دلش میاد اون صورت قشنگتو ببوسه ؟!؟! بی نهایت دوستت دارم برات دعا میکنم صحیح و سالم دنیا بیای فرشته ی قشنگم...همچنین مامان گلت صحیح و سالم باشه...   فردا روز توست..روز زمینی شدنت فرشته من...   دوستت دارم تا بی نهایت... ...
18 مهر 1390

انتظار....

سلام بهونه ی قشنگم امشب بدجور دلم گرفته عمه جون بهتره بگم خیلی خیلی انتظار و تحمل لحظه های اخر واسم سخته نمیدونم وقتی من این حس رو دارم مامان گلت چه حسی داره اما من دیگه تیک تیک ساعتم میشمارم.... برات خیلی حرف ها دارم فرشته ی قشنگم ...خودمو هزار بار توی لحظه ی در آغوش گرفتنت تصور کردم لحظه ای که تورو میبینم....تمام لحظه هایی که توی دل مامان قشنگت بودی رو نوشتم واست روزی هزار بار بوسیدمت میدونم همش رو حس کردی و فهمیدی اما وقتی بزرگ شدی و اینارو خوندی مطمئنا هیچ کدوم از اون لحظه هارو به یاد نداری دقایقی از نیمه شب 17 مهر گذشته میدونی یعنی چه روزی؟؟!!؟یه روز قبل از اومدن تو ... بازم میام و برات یه دنیا حرف میزنم ... د...
17 مهر 1390